چشمانمان اشکبار و دلهایمان داغدار است. نگاه پر از حزن دوستان داغی بزرگ را فریاد می کند. تمامی بچه ها نبود او (خانم ناهید موسوی) را حس کرده اند. نبودن او در این روزها قلب همه را ما مالال درد کرده است.
در چنین روزهایی داغدار دو گل از گلستان مکتب امام زمان (عج) هستیم. دو کبوتر که با پر کشیدن به سوی معشوق غمی بزرگ بر قلبهایمان نهادند. و اینک به یاد او …
هنوز چهره ی آرام و مهربانش را به یاد داریم. چهره ای که با تبسّم همیشگی اش زیباتر شده بود و کلامش دریایی از امید و آرامش را به قلبهایمان هدیه می کرد.
چگونه غم نبودن او و همسر بزرگوارش را باور کنیم! چگونه فریاد نکنیم غم فراقش را! با آن که هر صبح منتظر آمدنش به حوزه هستیم. او که هنوز طنین صدای دلنشینش در نمایش از خاتم تا آدم در گوش هایمان مانده است! چقدر دلهایمان برای صدایش و خنده هایش تنگ شده!
می دانم ! دنیا آن قدر پست و بی ارزش است که هیچ گاه نباید برایش افسوس خورد؛ چون چیزی جز فریب نیست و یاد مرگ همیشه انسان را از دست کاستی های دنیا آرامش می دهد و می دانم اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست.
خدا هست و او جانشین تمام نداشتنیهای من است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ